عکس های جدید و دیدنی از شهرام قائدی به همراه بیوگرافی و مصاحبه
مجموعه عکس های منتخب و جدید از شهرام قائدی بیوگرافی شهرام قائدی شهرام قائدی در سال ۱۳۵۴ در شهر قیر و کارزین و در استان فارس به دنیا آمده است، از سال ۷۰ به تهران آمد. وی سال ۷۸ با دختر دایی خود از دواج کرده و در حال حاضر یک دختر به نام سارینا دارد ، وی دوره بازیگری را نزد امین تارخ گذرانده ، اولین کار تصویری تلویزیونیاش “خودروی پلاک ۱۱″ بود و پس از آن در سریال “بازگشت پرستوها” بازی کرد. فیلموگرافی: ۱۳۸۸ باغ شیشه ای مصاحبه با شهرام قائدی بیشتر چه نقشهایی رو انتخاب می کنید ؟ من به واژه صداقت ایمان و اعتقاد دارم و سعی می کنم صداقت رو به عنوان ابزار ، تکنیک و یاور کارهام درهر رول (نقشی ) که به من پیشنهاد میشه در نظر بگیرم ،اگر من به خودم دورغ بگم ، متوجه می شه که من دروغ می گم و اگر دروغ هم نگم کاملا متوجه میشه . بعد به دنبال تکنیک و بازی می روم . به زعم خودم پایه و زیر بنا، متن و پی اش رو کامل می خونم ، با ریشه هنری که درون ام هست ، با همون واژه ی صداقت وسط می روم و کمک می گیرم و وقتی مسر شدم با خودم میگم این شهرام قائدی که روبروی آینه ایستاده اصلاً در اندازه ی این نقش هستی یا نه ؟ لباس نقش به تنت گشاد یا تنگ نباشه . دوست ندارم که بیننده چه تحصیل کرده چه یه روستایی که به فکر کشت و کارش بگه اونم با یک کلمه ی ساده که ، نه بلد نیست ، این نقش مال این نیست. روپیش خودش بهم بگه . به گفته خانم گلاب آدینه ” سینما زیر نویس نداره ، باید درست انتخاب کنی . . در سریالی که قرار می گیری دیگه فرمان روای تو کارگردان و آن چیزی که دیدی تو انتخاب کردی و باید تلاش کنی . آیا تفکیکی بین بازی تصویر و تئاتر وجود داره؟ لطف خدا شامل حالم شد که روی صحنه نیز بازی کردم ، و بعد جلوی دوربین رفتم. تفکیک کردن این دو از هم سخته . بازیگر تئاتر در مقابل دوربین فارغ از تمام داشته هاش باید حاضر بشه . باید اصولی که در ذهنت حک شده را همراه داشته باشی. به تعداد تماشاگر ، اندازه ی خواسته ی تماشاگر از آن کار ، از من بازیگر رو رعایت کنی . حالا چقدر انتظار حرکت و غلو و اگربتونی اون نقش رو خوب بازی کنی . حضورتون در باغ شیشه ای چطور بود ؟ در سریال باغ شیشه ای من سخت ترین عرصه رو پشت سر گذاشتم تلاش شبانه روزی داشتم . نود و پنج درصد از انرژی ام رو برای این سریال گذاشتم و با این سریال زندگی کردم ، متن رو همونطور که نوشته شده از رو نخوندم و سعی ام بر این بود که دیالوگ رو مال خودم کنم . با بازیگران مقابل تون چطور ارتباط برقرار کردید؟ من هیچ وقت از بازیگر مقابلم توقعی ندارم ، خودم با هاش مچ می شم. آیا در نقش هایی که ایفا می کنید هیچ وقت شبیه هم در اومده ؟ من همیشه ادعا دارم که تلاش ام بر متفاوت بودن هست و بیننده باید نظر بده. نقش تون رو در سریال دوست داشتید ؟ اگه دوست نداشتم که بازی نمی کردم . خیلی وقتها نقش هایی بوده که در یک فیلم درخشان رو قبول نکردم . همون داستان لباس تن و اندازه کوچیک یا گشاد هست . من باید نقش رو باور کنم تا من باور نکنم تماشاچی هم نه ارتباط برقرار میکنه و نه باورش می کنه. نظرتون در مورد طنز در تلویزیون چیست ؟ تلویزیون وارد دوره ی جدیدی از کار طنز شده و داره فرم جدیدی به خودش می گیره . من به آینده خوش بین هستم . نسبت به پیشرفت و اتفاقاتی که در روند داستان ما می بینیم . اونچه که پیش می رود به نظرتون اتفاق داستان رو به بیننده لونمی دهد ؟ یک داستان روایت می شه ، شروع ، اوج و پایان داره و دارای چالش های زیادی بود و بیننده رو درگیر می کنه ، داسان در قسمت ۶ یا ۷ که من به عنوان ظفر وارد می شوم. به بیننده گفته نمی شه که قرار چه اتفاقی بیفته و این روال طی می شه و قرار نیست دست رو بشه که حالا در روال تدوین چی به سرش می آد نمی دونم . چقدر با فکر رخ داده نمی دونم چون این رو شدن رخ داده . این ریسک هست یا نه ؟ اگر من صاحب نظر در آن بخش بودم ، ریسک بالایی می طلبه به جرات می تونه بگم بر پایه و اساس بازیگر و چند فاکتور دیگه می گذره . قصه بر اساس رو بودن جلومی ره . قربان خودش در حال تعریف داستان و بیننده رو به یافتن و اندیشه در موردش تشویق نمی کنه ، من نگرانم . راوی قصه همه چیز رو می گه . چطور با نقش ارتباط بر قرار می کنید؟ من شب امتحانی نیستم. اون شب رو استراحت می کنم. فیلم وقتی زمان پیش تولید رو می گذرونه و وقت کمتری برای شناسایی بازیگر دارند رو قبول نمی کنم . باید به نقشت دائماً فکر کنی . بازیگری که فکر نکرده و به سوال در مورش نرسیده نمی تونه موفق بشه. در کنار فرامرز قریبیان بودن … من مست حضور ایشون بودم . خدا رو شکر . ایشون پر از گذشت ، دانایی ، بزرگواری ، و واقعاً لذت بخش بود. ایشون به حدی تاثیر گذار بودند که غیر قابل توصیف است. پلان به پلان حضور ایشون پر از هوشمندی . ایشون واقعاً به اندازه ی پلان بازی می کردند. خواسته یا حرف پایانی …. دلم می خواد همه ی بازیگرها که در حال فعالیت و حضور در آثار مختلفی هستند با هم یک دست بشن و داشته هامون رو در اختیار هم بذاریم. اگه تو کارامون اشتباهی کردیم همدیگر رو خبردار کنیم . اشتباهی پیش نیاد ، بازی بد بود و یا کارگردانی اشتباه بود ؛ برای اینکه دیگه این اتفاق نیفته ، از هم درس عبرت بگیریم و هدف این باشه که کیفیت هم رو بالا ببریم. بیشتر به فکر هم باشیم وجلوی گاف های هنری رو بگیریم. چون برای ایران و ایرانی کار می کنیم. حرف آخر……. مردم همه زندگی من هستند. من عاشقانه مردم رو دوست دارم . یه جمله ی تکراری : مردم پس بزنن ، مردم بدشون نیاد . من خود آگاه ، خواسته ، عاشقانه در کنارتون هستم.
۱۳۸۸ دلقک ماهی
۱۳۸۷ چارچنگولی
۱۳۸۵ روز سوم
۱۳۸۶ احضارشدگان
۱۳۸۵ قاعده بازی
۱۳۸۳ ماجراهای اینترنتی
۱۳۸۰ ارتفاع پست و…