برترین ها: اتاق 219! اینجا جایی بود كه سرنوشت مرا رقم میزد. این اتاق 3 شمارهای در دادسرای ناحیه19تهران قرار بود مرا به جایی نامعلوم پرتاب كند. عرق كرده بودم، دستهایم میلرزید. به مادرم گفتم: « اینجا آخر خطه؟» چشمهای مادر قرمز بود و نگاهم نمیكرد: «قسمت این بود.» قسمت، تقدیر، سرنوشت... كلماتی كه یك عمر باید زیر سایه سنگینشان راه میرفتم و زندگی میكردم. كلماتی كه همیشه از آنها میترسیدم و فرار میكردم و فكر میكردم آدم آنقدر قدرت دارد كه بخواهد تقدیر را در مشتش بگیرد و سهم بیشتری از قسمت داشته باشد. اما یك شب، فقط یك شب كافی است تا تمام رؤیاها به خاك سیاه بنشیند.
ترندهای زویا